شرح غزل 11 سعدی - سعدی خوانی

نشست زنده اینستاگرامی سعدی خوانی فرزاد جمالوندی منصوره افشار علیرضا صحتی سهیل قاسمی وقت ِ طرب خوش یافتم آن دلبر ِ طنّاز را ساقی! بیار آن جام می؛ مطرب! بزن آن ساز را امشب که بزم ِ عارفان از شمع ِ روی‌ات روشن است، آهسته! تا نبوَد خبر رندان ِ شاهدباز را دوش ای پسر می خورده‌ای! چشم‌ات گواهی می‌دهد باری! حریفی جو که او مستور دارد راز را رویِ خوش و آواز ِ خوش، دارند هر یک لذّتی بنگر که لذّت چون بوَد محبوب ِ خوش آواز را چشمان ِ تُرک و ابروان جان را به ناوک می‌زنند یا رب! که داده ست این کمان آن ترک ِ تیرانداز را شور ِ غم ِ عشق‌اش چنین حیف است پنهان داشتن در گوش ِ نی رمزی بگو تا برکشد آواز را شیراز پرغوغا شده ست از فتنه‌یِ چشم ِ خوش‌ات ترسم که آشوب ِ خوش‌ات برهم زند شیراز را من مرغکی پربسته ام. زآن در قفس بنشسته‌ام گر زآن که بشکستی قفس، بنمودمی پرواز را سعدی تو مرغ ِ زیرکی! خوب‌ات به دام آورده‌ام مشکل به دست آرَد کسی مانند ِ تو شهباز را
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید