وانشات خوناشام جیمین (عشق بی پایان ) پارت ۲

از دید لارا چشمام روباز کردم توی یه اتاق سلطنتی بودم میخواستم پاشم که گردنم گرفت بزور از جام بلند شدم رفتم جلو اینه ای که توی اتاق بود ولی انعکاس نداشت من توی اینه نشون نمیشدم خیلیی ترسیدم اروم دستم رو بردم به طرف گردنم روش کشیدم جای دوتا نیش بود ترس همه جام رو برداشت یعنی یه خوناشام من رو تبدیل کرده . یه صدایی گفت جیمین =زخم قشنگی هست نه برگشتم دیدم یه پسر جذاب و خوشگل پشتم هست با ته ته پته گفتم لارا = تو ..ت..و اینکار رو کردی جیمین =به من دستورش رو دادن تا این کارو کنم لارا =تو کی هستی جیمین =من جیمین پسر رییس خوناشام ها هستم توهم لارا هستی نوه خانم هان یان فرشته سیاه جنگل لارا =اره خودم هستم تو مامان بزرگم رو از کجا میشناسی جیمین = اون رو باید کامل پدرم واست تعریف کنه قرار پدرم رو ببینی پدرم بهم گفت که به کمکت نیاز داریم بعد من رو فرستاد تا تورو بیارم به جنگل بقیش رو پدرم بهت تعریف میکنه لارا =کی قراره پدرت رو ببیینیم جیمین =همین امروز ...راستی گردنت درد میکنه لارا =اره خیلی تو چرا اینجوری ادم رو گاز میگیری جیمین = تو اولین کسی بودی که خونش رو مکیدم من فقط از خون حیون ها تغذیه میکردم خونت شیرین و خوشمزه بود ممنون ... برو توی کمد لباس هست یکیش رو انتخاب کن بعد سی دقیقه میام تا بریم پیش بابام لارا =ب..اشه خیلی ترسیده بودم شغلم مطبم همه دنیام رو گذاشتم و اومدم اینجا باید بپدرش بگم که میخوام برگردم به دنیای خودم من نمیتونم اینجا بمونم تمام زندگیم توی دنیای خودم هست یه لباس پوشیدم بعد اماده شدن هنوز نیومده بود در اتاق رو باز کردم دنبال راه فرار میگشتم که دست کسی روی شونم نشست جیمین =میخواستی فرار کنی برگشتم اون پسر جیمین بود چه سوتی دادم لارا =نه خیر دیدم دیر
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید