فیک جیمین پارت 17

پارت 17 جیمین:حالا ک تو این کارو کردی منو تحریک کردی من باید انجامش بدم لیندا:جیمین ولم کن( با داد) *لیندا* از خواب پریدم تو دستم گوشی بود هنوز صبح نشده بود، عجب خوابی بود میخواستم برم تو اتاق بخوابم صدای زنگ در آمد در رو باز کردم کوک بود یکم مست بود لیندا: کوک اینجا چیکار میکنی کوک:میخوام مال من باشی لیندا:چی میگی تو، تو مستی کوک:اره من مستم *لیندا* ترسیدم در رو بستم اما نزاشت پاشو وسط در گذاشت در رو باز کرد آمد تو لیندا:کوک لطفا داری چیکار میکنی کوک :من ک کاری نکردم چرا میترسی من مثل جیمین نیستم لیندا:چ.. چی باش ببخشید میشه رو کاناپه بشنی کوکو رو کاناپه دراز کشید و من سریع براش ی قهوه درست کردم ک حالش بهتر بشه لیندا:کوک پاشو اینو بخور قهوه رو گذاشتمش رو میز ک کوک رو بلد کنم منو کشید سمت خودش صورتامون خیلی نزدیک بود من ب چشماش نگاه میکردم اون ب لبم خیره شده بود منو بوسید ازش جدا شدم، خودمو جم جور کردم لیندا:کوک چیکار میکنی(-_-)بیا این قهوه رو بخور کوک:..... کوک قهوه رو خورد گفتم برو بالا بخواب اتاق مهمان منم میرم تو اتاقم کوک:باش رفتم تو اتاقم رو تخت خوابم برد صبح بیدار شدم یکی از پشت بغلم کرده بود برگشتم کوک بود ،، پاشدم صبحانه رو آماده کردم کوک بیدار رو کردم ، کوک آمد رو میز لیندا:کوک ما فقط دوستیم باشه؟ کوک:ولی من نمیخوام دوست باشیم میخوام دوست دخترم باشی باور کن من مثل جیمین نیستم لیندا:تو از جیمین چی میدونی هاا کوک:اون همه چیز رو برای ما تعریف کرد لیندا:ب هر حال من نمیخوام دوست دخترت باشم اوکی؟ صبحانه رو خوردیم کوک داشت میرفت داشتم در رو باز میکردم دستمو کشید منو برد تو بغلش بعد سرمو بوسید و گفت:خیلی دوست دارم کوک رفت منم رفتم حموم آمدم دیدم ماری آمده
ویدیوهای جدید