رمان دلبر نازم پارت ۳

حمایت کنیدپارت ۳نویسنده. heliya:) ایدی کانال. diyanaFanadmin1رسیدیم کافه بلخرهدیانا ای بابا چرا این همه دییییرر اتوساچرا به من میگی به امیر خان بگوامیر خوابم میومدارسلان صبح بخیر پهلوان ما اینجا از سرما یخ میزدیم اقا تازه از خواب ناز بیدار شدن یه وقت اذیت نشی دیانا شوخی مسخره هاتونو بس کنین بریییم اتوسا ارع بریمدیاناتوراه خرید کردیمو حرکت کردیم نمیدونم چرا همش یکی توی گوشم زمزمه میکردو میگفت نرو نرو دیاناولی اصلا به حرفش توجهی نداشتم چند ساعت بعد....اتوساخوبی دیانادیانا مرسی عزیزم اتوساچند متر دیگع میرسیم یع جای خوشگل از ماشین بیایین بیرون استوری بگیریم دیاناباشعاتوساراستی دیانادیاناجانماتوساتو از چیزی میترسیدیانایعنی چیاتوسامنظورم اینکه از مسافرت شمال میترسیدیانانع چطور؟اتوسا چون توی ماشین یه لحظه خوابم برد توی خوابم همش داد میزدی دیاناول کن بابا خدافظاتوسا خدافظارسلان اتوسا بوددیانا ارع ارسلاناهادیاناتازه خوابم برده بود که مامانم اومد توی خوابمو گفت دیانا نزدیک ویلا نشو ارسلانم منو داشت بیدار میکرد که برم از ماشین بیرونو عکس بگیریم اصلا حالم خوب نبود من اصلا توی مسافرتا اینجوری نمیشدمارسلانحالت خوبه دیانا اصلا نمی تونم از جام بلند شمارسلان یعنی چی آب میخوای اتوسا رو صدا بزنمدیانانه لازم نیست همونطور که داشتم با ارسلان حرف میزدم از حال رفتم دوبارع مامانم بهم گفت نزدیک ویلا نشو اتوسا که داشت صدام میزد و ارسلانم که استرس گرفته بود منم اصلا نمی تونستم حرف بزنم دستای اتوسارو گرفتم که بفهمه حالم خوبعاتوسا دختر چت شد یه دفع دیانا نمی دونم...ارسلان یه لیوان برام آب بیار امیر برو عقب ماشین دراز بکشارسلان امیرارع به چشاش دقت کن چرا سبز شده ارسلان وا دیانا چش شده برم به اتوسا بگمامیر
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید