فیک اسمات تهیونگ pt2

بردت انبار حدود یه ساعت بعد بهوش اومدی چشامو باز کردم با یه مرد روبه رو شدم اومد نزدیکم و گفت ÷: چطوری ؟ یونا : گمشو باو منو گرفتی ؟ ÷: میخوام برام یه کاری انجام بدی یونا : چیکار ؟ ÷: میخوام تهیونگ عضو بی تی اسو بکشی یونا : وات ؟ کراشمو ؟ ÷: یا اینی که گفتم یا از دست دادن جینی و خوانوادت یونا : باشه باشه قبوله باید چیکار کنم ÷: ساعت ۵ کنسرت دارن به عنوان فن میری و می‌کشیش یونا : باشه قبوله "تو ذهنش" نباید اینکارو کنم نه نه من نمیتونم تنها راه.....تنها راه اینه خودمو جاش بکشم ساعت پنج بود و رفتم پیش رئیس و اسلحه و دستکش و بقیه وسایلو گرفتم رفتم کنسرت شروع شده بود منم رفتم داخل ولی انگار فهمیده بود ولی اهمیت ندادم و رفتم دسشویی و یهو برقا قطع شد دست یکیو دور کمرم حس کردم ته : میدونم میخوای خودتو جای من بکشی ولی اینکارو نکن اون همش یه بازیه و آخر پدر و مادرت و جینی کشته میشن یونا : پس چیکار کنم " با گریه " ته : من ناپدید میشم که همه فک کنن من مردم یونا : مرسی از کمکت ته : تو برو پیش رییست و بگو منو کشتی منم خانوادتو با جینی رو از کشور میبرم و تظاهر میکنم که مردم یونا : باشه نفهم گزارش نکن
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید