وانشات تهیونگ (عشق جادویی)پارت۵_

وسایل هامون رو جمع کردیم و به طرف مدرسه حرکت کردیم تقریبا همه بچه ها رسیده بودن هرکی به طرف اتاق هم گروهی های خودش رفت ماهم به اتاق خودمون رفتیم پسرا و دخترا اومده بودن دخترا=سلام آیسا پسرا=سلام تهیونگ سلام آیسا بابچه ها نشستیم و درمورد این یک روز صحبت کردیم که چی شد و چیکار کردیم و کلی درباره هیجان اولین روز مدرسه توی مدرسه جادو صحبت کردیم داشتیم صحبت میکردیم که روی تخت همه مون یک لباس با رنگ های مختلف ظاهر شد لباس های مدرسه جادو بودن مال گروه پرواز رنگش سیاه بود مال گروه اتش قرمز مال گروه قدرت بلند کردن اجسام بنفش و قدرت تبدیل شدن هم ابی بود لباس های جذاب و خوشگلی بودن . به ساعت نگاه کردیم دوازده شب بود با یاداوری اینکه قراره فردا از ساعت هفت بیدار شیم تند و سری خوابیدیم فردا صبح از زبان آیسا از خواب پاشدم ساعت درست هفت بود بقیه بچه ها رو بیدار کردم تا زود اماده شن باید یه ربع زود تر بیدار میشدیم تا اینقدر عجله نکنیم لباسم رو پوشیدم خیلی جذاب و خوشگل شده بودم موهام رو از بالا با یه کش سیاه بستم و جوراب های دراز و کفش های سیاه رو پوشیدم و از اتاق بیرون اومدم همه بچه ها اماده بودن وای خدای من چقدر تهیونگ جذاب شده بود دفتر و کتابم رو برداشتم و به سوی سالن غذا خوری حرکت کردیم بعد خوردن صبحانه من و تهیونگ به طرف کلاس گروه پرواز جیمین و نیلای به سمت کلاس اتش آیلا و نامجون هم به طرف کلاس بلند کردن اجسام کوک و لارا هم به سمت کلاس تبدیل شدن رفتن وارد کلاس شدیم روی هر صندلی اسم دانش اموز هارو نوشته بود و دقیقا کنار تهیونگ بودم با وارد شدن تهیونگ همه بهش نگاه میکردن و سعی میکردن جلو چشمم تهیونگ رو بگیرن آیسا=جای ما اونجاست تهیونگ بیا بشینیم دستش رو گرفتم و به طرف صندل هامون کشو
ویدیوهای جدید