فیک تهیونگ - پارت 1

+: بابا از پیش ما نرو ، نزار منو ببرن ، بابا ! بابا دارن منو میبرن ، بیدار شو ( با گریه ) بابا دارن دخترتو میبرن ، باباااااا دستمو کشون کشون گرفتن و بردن من نمسخوام برم پیش بچه هایی که بی سرپرستن آخه من که بی سرپرست نیستم فقط ... فقط بودن بابام با نبودنش هیچ فرقی نداره ، توی راه اصلا گوشم با خانمی که داشت حرف میزد نبود یه جورایی حس میکردم داره منو از خانوادم دور میکنه و از همون اول ازش بدم میومد . من باید دو سال صبر میکردم تا به سن قانونی برسم بتونم از اون خراب شده بیام بیرون و فردا اون روزه از طرف پرورشگاه یک خونه برام گرفتن ، مثل دیوونه ها روی برگه تمام کارایی که میخوام انجام بدمو نوشتم اولین کار میخوام برم پیش بابام و ... و راستش شاید تنها انگیزم برای بیرون رفتن چندتا سوال از بابام باشه ادامه دارد
ویدیوهای جدید