من و تهیونگ دوستی عجیب پارت۹ (تو کپشنه)
فردا شد حالم خیلی بد بود تهیونگ که از دستم خیلی ناراحت بود دوستمم خیال میکنه مامانم الان پیشمه مامانمم خیال میکنه خونه ی دوستمم خالم خیلی بده زنگ زدم به تهیونگ رفت رو پیغامگیر من:الو تهیونگ(باگریه) میدونم از دستم ناراحتی ولی باور کن اون دوست پسرم نیست اون برادره دوستمه و الانم حالم خیلی خیلی بده (باگریه) از زبان تهیونگ روز تولدم بود خودم با دستای خودم روز تولدم رو گند زدم با این کارم...
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت