حوار با مردی به نام ممد قلی ترسانده
یک روز در یک شهر کوچک، من یک مرد به نام ممد قلی را دیدم که ترسانده و پریشان به نظر میآمد. وقتی پرسیدم که چه اتفاقی افتاده، او گفت که با یک ارواح در حومه شهر برخورد کرده است. با شنیدن داستان او، دیدم که ترس او موجب شده تا حتی به خانه خود نتواند برگردد. تصمیم گرفتم به او کمک کنم و با هم به جستجوی راهحل برویم.
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت