عمامهی نبی رو بسته بر سر - کربلایی حسن عطایی
عمامهی نبی رو بسته بر سر با دستای حسین شده مُعَمَم تازه داماد اربابو ببینید ماه عسل میره خط مقدم چشم حسودا کور، گوش دشمنها کر با این قد و قامت، از همه هستی سر تو خیمه میگه نجمه، مردی شدی دیگه واسه خودت آخر، ای جانم داری شوق شهادت تا که بری زودتر پیش علیاکبر، ای جانم ای جانم قاسم ابن الحسن راهی میشه به سوی قلب میدان مثل شیر جمل داره میتازه از بس مثل باباش حسن میجنگه رزمش واسه حسین خاطرهسازه میشکنه با رجز قیمت عسل رو کربلا میبینه باز شیر جمل رو جوونی حسن رو توی دل میدون کردی تو مجسم، ای جانم میبینه تا که ارباب شمشیر توی دستت میگه به تو جانم، ای جانم ای جانم قاسم ابن الحسن تا بشناسن همه تورو تو میدون إن تنکرونیِ به روی لبهات داره چشمات غضب شبیه عباس داری تو دل جنم شبیه بابات ازرقهای شامی پیش پات افتادن با ضربههات که نه با نگات افتادن هزار الله اکبر تنها برو میدون تنها سوی لشکر، ای جانم هزار الله اکبر از رزم تو آخر برپا شده محشر، ای جانم ای جانم قاسم ابن الحسن