پارت هفتم رمان سایه های بلند

پارت ۷ ۰۰۰۰۰۰۰ مانی نامزدی داشت به نام رویا ۰۰۰ مانی : ببین رویا من تو رو دوست داشتم اما الان یکی هست که بیشتر از تو دوستش دارم ، بهت گفتم بیای اینجا تا با هات برای همیشه خداحافظی کنم تو با من خوشبخت نمی شی .۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ رویا بلند شد و بدون اینکه چیزی بگه رفت ۰۰۰۰۰۰۰۰ رویا : حالم خیلی بده بود نمی دونستم باید چه کار کنم ، باورم نمی شد . یعنی اون که دل مانی رو برده می هست ، هرچند پیدا کردنش فرقی نمی کنه ، کاری که نباید می شد شد .۰۰۰۰۰۰۰۰۰ رفت پیش ماهرخ و ازش کمک خواست . ۰۰۰۰۰0۰۰۰۰۰ ماهرخ : می دونم اون که دل مانی پیشش گیره کیه به موقع به حساب همشون می رسم . ۰۰۰۰۰۰۰ بعد ماهرخ رفت شرکتش ۰۰۰۰ لاله : سلام دیونه حالت بهتره چقدر بهت گفتم انتقام آخر و عاقبت نداره گوش نکردی . ۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ماهرخ : فرشاد پسرت کجاست ؟ ۰۰۰۰ لاله رفته با مانی بیرون ۰۰۰۰۰۰۰0۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دوستان عزیز اینم از پارت هفتم پارت ۸ به زودی لطفاً حمایت کنید و نظرتون رو درباره رمان بگید ممنون میشم ، دوستتون دارم
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید