پارت پنجم رمان سایه های بلند

پارت پنجم : اون ها توی ویلای ماهرخ بودند . ماهرخ : پس اون خانم خوشگل هایی که فرزاد و کاوه عاشقشون شدند شما هستید . مهتاب : گناه من چیه از جونم چی می خوای چرا نمی زاری راحت زندگی کنیم ؟ ماهرخ: گناه تو این هست که فرزاد عاشقت شده این گناه تو هست ۰۰۰۰۰۰۰۰۰ همتا : من چی ؟ من چه کار کردم که الان اینجام ؟ ۰۰۰ ماهرخ : ۱۰ سال پیش من و بابای کاوه با هم شریک بودیم اما اون نامردی کرد و هر چی داشتم و نداشتم رو برد و خورد . دیگه هیچ خبری ازش نیست و حالا تاوانش رو تو و کاوه باید پس بدید ماجرای فرزاد و مهتاب هم یه چیز جداست ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دوستان اینم از پارت پنج خواهش میکنم بازنشر کنید و لطفاً حمایت کنید من واسه ی نوشتن این رمان و گذاشتنش خیلی زحمت کشیدم حمایت ها خیلی کمه اینجوری منم دلسرد شدم .
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید