your browser not support this video

سریال عشق مشروط / تو در خانه‌ام را بزن قسمت 9 دوبله فارسی آدرس کانال مشکی ترکی ... لینک کانال تلگرامی مشکی: داستان قسمت آخر سریال وصلت، فصل اول. فریده کشته می‌شود؟ جواب فریده به خواستگاری عزیز؟ داستان قسمت آخر سریال آموزگار. آکیف زنده می‌ماند؟ دانش‌آموزان نجات پیدا می‌کنند؟ داستان قسمت آخر سریال ملک، فصل اول. ملک زنده می‌ماند؟ خانواده‌اش او را می‌پذیرند؟ خلیل عاشق ملک است؟ سر میز صبحانه، فیفی در مورد این که از سلین بدش می آید می گوید. ادا هم می گوید که سلین دوست دختر قبلی سرکان است. همه تعجب می کنند و جا می خورند. ادا می گوید که نیازی به اغراق نیست و اضافه می کند: «من دیشب یه روی دیگه از سرکان رو دیدم. دیشب خیلی بهم نزدیک بود.... » او از این که سرکان دنبالش نیامده تا با هم سرکار بروند کمی نگران او می شود و به خانه ی سرکان می رود اما سیفی به او می گوید که سرکان خیلی وقت است که به شرکت رفته. ادا تصمیم می گیرد وسایل سرکان را که در شرکت به آنها نیاز داشت را خودش با ماشین به شرکت ببرد. از طرفی هم سلین به دیدن آیدان می رود و آیدان در مورد این که کاش عروسش او بود می گوید! سلین با ناراحتی می گوید: «سرکان منو خیلی منتظر گذاشت در حالی که لازم نبود... همین الان اونا میخوان با هم تو یه خونه زندگی کنن... » آیدان با شنیدن این حرف خیلی عصبی و ناراحت می شود و همان موقع هم ادا با جعبه هایی که در دست دارد از مقابلشان رد می شود و می گوید: «اینا وسایل شخصی سرکانه. میخوام برای خودم جا باز کنم! » آیفر بیشتر عصبی می شود و با خیال این که ادا قصد دارد خودش را به سرکان قالب بکند، به آیفر زنگ می زند تا آنجا بیاید. وقتی ادا به شرکت می رسد، سرکان با عصبانیت به او می گوید که دیر کرده و به سردی با او برخورد می کند و از ادا می خواهد تا فورا طراحی های لازم را از آرشیو برایش بیاورد. وقتی ادا به سمت اتاق مشترکش با لیلا می رود و می بیند که همه چیز آنجا بهم ریخته و قرار است دیوار انجا برداشته بشود با ناراحتی فکر می کند سرکان برای اذیت کردن او این کار را کرده است. سرکان مقابل احمد مدیر مالی شرکت، انگین و پریل می گوید که قصد دارد پروژه ی ترمیم را در دست بگیرد. انگین و پیرل با این کار مخالفت می کنند چون این کار آنها را به ورشکستگی می کشد. اما سرکان تصمیم خودش را گرفته و آنها را هم راضی می کند. همان موقع احمد از جایش بلند می شود و انجا را ترک می کند. سرکان از انگین می خواهد فورا به کان زنگ بزند و وقتی می بیند اشغال است، به فکر فرو می رود. کان از روی لایک های گلفروشی ادا، ملو را پیدا می کند و تصمیم می گیرد خودش را به او نزدیک کند. وقتی آیفر به خانه ی آیدان می رود هردو شروع به جر و بحث می کنند. آیدان می گوید: «دختر شما انگار خیلی میخواد خودشو به پسر من بچسبونه! دیروز عقد کردن و امروز با هم میرن تو یه خونه! » آیفر با شنیدن این حرف ناراحت و عصبانی می شود. ادا به اتاق سرکان می رود و سرکان با عصبانیت از او می خواهد اتاق را ترک کند. ادا دیگر این رفتار او را تحمل نمی کند و می گوید: «دلیل این رفتار تو چیه؟! » سرکان بالاخره می گوید: «چون تو داری خیلی صمیمی برخورد میکنی و من از این خوشم نمیاد! » ادا از این رفتار او جا می خورد و با دلخوری از اتاق او می رود. وقتی ملو در مغازه ی عطر فروشی که آنجا کار می کند، مشغول زدن ادکلن ها به سر و کله ی خودش است، صاحب کارش به او تذکر می دهد. همان موقع کان از راه می رسد و با نگاه جذابش به ملو خیره می شود. ملو در یک نگاه عاشق او می شود و کان هم سعی می کند او را جذب خودش بکند. همان موقع آیفر به او جرن و فیفی زنگ می زند و می گوید که ادا تصمیم گرفته با سرکان در یک خانه زندگی بکند. همه از این خبر شوکه می شوند و کان هم این را می شنود. وقتی سلین به شرکت می آید، پیش ادا می نشیند و همان موقع آیفر به او زنگ می زند و با عصبانیت در مورد تصمیمش مبنی بر رفتن به خانه سرکان می پرسد. ادا با عصبانیت به سلین چشم می دوزد و می گوید: «من فقط اینو به تو گفته بودم! » سلین لبخند زده و پیش سرکان می رود و به خاطر هم خانه شدنشان به او هم تبریک می گوید! سرکان با عصبانیت به ادا چشم می دوزد.