your browser not support this video

یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم یک روز می آیی که من نه عقل دارم نه جنون نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم شب زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی  تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم . دکلمه ی غمگین و احساسی شعر زنده یاد افشین یداللهی با صدای علی یک تن ثانی